(ادامه مطلب قبل)
مورددوم: وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ
اغلب دیده میشود که افراد، پس از قبول اینکه «اسم علی علیهالسلام در قرآن نیامده»، در توضیح چرایی آن میگویند: «چون ایشان دشمنان زیادی داشتند و احتمال این بود که به خاطر حذف اسم ایشان، در قرآن دست ببرند و قرآن را تحریف کنند و لذا خداوند اسم ایشان را اصلاً نیاورده است.» به نظر میرسد که نهتنها این توجیه درست نباشد، بلکه قرآن کریم این مطلب را رد کرده و بعد از اینکه اسم حضرت را آورده، فرموده: «آیا شما گمان میکنید که چون یک عده آدم افراطی وجود دارد ما مطلبی [به این مهمی] را در قرآن متذکر نمیشویم؟» آیات مذکور که در ابتدای سوره زخرف آمده چنین است:
بسم الله الرحمن الرحیم حم؛ وَالْکِتَابِ الْمُبِینِ؛ إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَّعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ؛ وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ؛ أَفَنَضْرِبُ عَنکُمُ الذِّکْرَ صَفْحاً أَن کُنتُمْ قَوْماً مُّسْرِفِینَ
«به نام خداوند رحمان و رحیم؛ حم، قسم به آن کتاب مبین، همانا ما آن را به صورت قرآن عربی درآوردیم تا شاید که بیندیشید؛ و همانا او در امالکتاب [= سوره حمد یا لوح محفوظ] نزد ما علی است که حکیم است؛ آیا اینکه شما گروهی افراطکار باشید، دلیل میشود که ما از بیان بخشی از ذکر [= قرآن] خودداری کنیم؟»
در آیه 4، «علی» را میتوان هم به صورت اسم عَلَم (که منظور حضرت علی علیهالسلام باشد، مطابق ترجمه فوق) در نظر گرفت، و هم به صورت وصفی (به معنای «بلندمرتبه»)، که در این صورت، ترجمه آیه چنین میشود: «و همانا او در امالکتاب [= سوره حمد یا لوح محفوظ] نزد ما بلندمرتبه است و حکیم است»؛ اما با توجه به شواهد و قرائن موجود در آیه نشان داده خواهد شد که ظهور این کلمه در اسم حضرت علی علیهالسلام قویتر از ظهور آن در معنای «بلندمرتبه» است و خواهیم دید که این برداشت از آیه در میان ائمه اطهار و اصحاب ایشان و علمای تفسیر نیز رواج داشته است.
الف) تحلیل نحوی
ابتدا تذکر این نکته ادبی لازم است و آن اینکه در هیچ یک از تفاسیر، کلمه «حکیم» به عنوان نعت (صفت) برای «علی» معرفی نشده است، بلکه عموما «حکیم» را خبر بعد خبر میگیرند.[1] تذکر این نکته از این جهت است که ممکن است کسی اشکال کند که «علی به عنوان اسم، معرفه است و حکیم در این آیه نکره است، و چون صفت و موصوف باید به لحاظ نکره و معرفه بودن با هم تطابق داشته باشند، پس علی نمیتواند در این آیه به عنوان اسم عَلََم (معرفه) به کار رفته باشد و حتما به عنوان وصف (نکره) به کار رفته است.» این اشکال زمانی وارد است که بخواهیم حکیم را نعت (صفت) برای علی بدانیم؛ اما عموم ادیبان و مفسران، حکیم در این آیه را خبر بعد خبر درنظر گرفتهاند، و لذا از این جهت الزامی در تطابق معرفه و نکره بودن این دو کلمه وجود ندارد. بر اساس دلالت علی بر اسم حضرت علی هم ضرورتی هم ندارد که حتما حکیم را نعت برای علی در نظر بگیریم که به مشکل برخورد کنیم؛ بلکه میتوان همچنان خبر بعد خبر دانست. حتی اگر کسی اصرار باشد که به لحاظ نحوی، حکیم را از توابع علی حساب کند، الزامی نیست که آن را نعت بداند بلکه میتوان آن را عطف بیان برای علی دانست که الزامی به توافق در معرفه و نکره بودن ندارد؛ چنانکه در آیات 1و2 سوره بینه با این حالت مواجهیم: «حتی تاتیهم البینةُ رسولٌ من الله» (که «رسولٌ» را، نه نعت، بلکه عطف بیان از «البینةُ» گرفتهاند تا مشکل تطابق معرفه و نکره پیش نیاید). همچنین میتوان ضمیر «ه» در «إنه» را ضمیر شأن دانست و آنگاه علی را اسم إن و حکیم را خبر آن در نظر گرفت که باز تطابق این دو به لحاظ معرفه و نکره بودن لازم نیست. پس اگر علی را اسم عَلَم بدانیم، با هیچ مشکل نحوی مواجه نخواهیم شد.
اکنون به سراغ تحلیل نحوی این آیه برویم. آیه می فرماید: «إنه فی امالکتاب لدینا لعلی حکیم»:
اگر «علی» به صورت «بلندمرتبه» ترجمه شود، به لحاظ نحوی فقط یک حالت ممکن خواهد بود[2] (یعنی ضمیر «ه» اسم إن، علی خبر اول و حکیم خبر ثانی باشد): «و همانا آن [قرآن] در امالکتاب نزد ما بلندمرتبه است و حکیم است».
اما اگر «علی» به عنوان اسم حضرت علی علیهالسلام قلمداد شود، به لحاظ نحوی چند گونه ترجمه ممکن خواهد بود که همگی صحیح است:
الف) بر اساس تحلیل نحویای شبیه تحلیل فوق: «و همانا او در امالکتاب نزد ما علی است و حکیم است»
ب) ضمیر «ه» را اسم إن، و کل عبارت «علی حکیم» را یک جمله (علی مبتدا و حکیم خبر) قلمداد کنیم و این جمله را در مقام «خبر إن» قرار دهیم که ترجمهاش چنین خواهد شد: «و همانا این در امالکتابِ نزد ماست که علی حکیم است.»
ج) ضمیر «ه» را ضمیر شأن بگیریم[3] و علی را اسم إن و حکیم را خبر إن بگیریم که ترجمهاش چنین میشود: «و همانا در امالکتاب نزد ما علی، حکیم است.»[4]
ب) تحلیل مطلب با توجه به شواهد و قرائن قرآنی
بر اساس روایات متعدد شیعه[5] و سنی[6] تعبیر «ام الکتاب» یکی از نامهای سوره حمد است، و برخی از مفسران از ظاهر آیه 39 سوره رعد (یَمْحُو اللّهُ مَا یَشَاءُ وَیُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْکِتَابِ) استنباط کردهاند که این تعبیر برای اشاره به مرتبه آسمانی قرآن (مرتبه لوح محفوظ) هم به کار میرود.
اگر امالکتاب را به معنای اشاره به سوره حمد بگیریم دلالت کلمه «علی» بر اسم حضرت علی بسیار قویتر است از دلالت آن بر معنای «رفیع و بلندمرتبه»؛ و اگر به معنای مرتبه لوح محفوظ هم بگیریم، خواهیم دید که باز دلالتش بر شخص علی علیهالسلام، اگر قویتر نباشد، ضعیفتر نیست، بلکه با در نظر گرفتن قواعد ادبی و بلاغی و سیاق آیات، باز هم ظهور آن در مورد حضرت علی بیشتر است.
اکنون معنای آیه بر اساس هر کدام از دو حالت فوق (اینکه امالکتاب را سوره حمد بدانیم یا لوح محفوظ) بررسی میکنیم:
1) امالکتاب به معنای سوره حمد:
در سوره حمد آمده است که «اهدنا الصراط المستقیم» و در ادامه، در مورد اینکه این صراط چیست، مطلب، از طریق «شخص» معرفی شده نه از طریق «وصف»؛ یعنی برای شناسایی صراط مستقیم، به گروهی که اهل این صراطاند اشاره شده است: «صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ». پس در این سوره به انسان تعلیم داده شده که از خدا بخواهد وی را به صراطی که هویتش با این اشخاص گره خورده رهنمون شود. طبیعی است که اولین سوالی که برای هر مسلمانی پیش میآید این است که مقصود از این «الذین» (مصداق اصلی این صراط) چه کس یا چه کسانیاند؟[7] علیالقاعده، اگر بخواهیم به گمانهزنیهای شخصی مراجعه کنیم، دچار اختلاف و نزاع میشویم (همان طور که امروزه در همین زمینه بین شیعه و سنی نزاع هست) و خداوند خود فرموده که اگر در مسالهای نزاع افتاد، اگر واقعا ایمان دارید باید سراغ خدا و رسول بروید: «فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلاً (سوره نساء، آیه59)». مراجعه به روایات نبوی مانند حدیث متواتر غدیر یا حدیث ثقلین و ... که کاملا واضح میکند که مقصود از الذین چه کسانیاند؛ اما آیا مراجعه به قرآن کریم هم در اینجا جایی دارد؟ اگر دقت شود در آیه فوق، فقط به پیامبر (ص) ارجاع نداد، بلکه به «خدا» هم ارجاع داد (فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ) و علیالقاعده، مراجعه ما به خدا به معنای مراجعه به قرآن است. اگر قرآن کتاب هدایت است انتظار میرود که این مصداق را به ما معرفی کند و این کاری است که در همین آیه محل بحث انجام شده است.
در این آیه میفرماید: «و همانا او در ام الکتاب (سوره حمد) نزد ما علی است که حکیم است.»[8] در اینجا اگر به جای علی، معنای لغوی آن (رفیع و بلندمرتبه) را بگذاریم این میشود: «و همانا او در امالکتاب (سوره حمد) نزد ما بلندمرتبه است و حکیم است.» این جمله بیمعنا نیست، اما لغو و خلاف فصاحت است، یعنی مخاطب متوجه چیزی نمیشود و فقط سردرگمیاش اضافه میشود (او که در سوره حمد بلندمرتبه و حکیم است کیست؟). شاید به همین جهت است که عموم مفسرانی که کلمه علیّ در این آیه به صورت «بلندمرتبه» ترجمه کردهاند، کلمه «امالکتاب» را هم به معنای مقام لوح محفوظ قلمداد کردهاند، نه به معنای سوره حمد. خلاصه کلام اینکه اگر امالکتاب را به معنای سوره حمد بگیریم، ترجمه کردن کلمه «علی» به «بلندمرتبه» خلاف فصاحت و بلاغت خواهد شد؛ ولی دلالت آن بر اسم حضرت علی چنین مشکلی نخواهد داشت. بر این اساس، ترجمه آیات اولیه سوره زخرف بر اساس اینکه مقصود از امالکتاب، سوره حمد باشد، چنین خواهد شد:
«به نام خداوند رحمان و رحیم؛ حم، قسم به آن کتاب مبین، همانا ما آن را به صورت قرآن عربی درآوردیم تا شاید که بیندیشید؛ و همانا آن [که] در سوره حمد [مورد نظر بوده] نزد ما همان علی است که حکیم است؛ آیا اینکه شما گروهی افراطکار باشید، دلیل میشود که ما از بیان بخشی از ذکر [= قرآن] خودداری کنیم؟»
2) امالکتاب به معنای مرتبه آسمانی قرآن کریم (قرآن در لوح محفوظ):
چنانکه اشاره شد«ام الکتاب» در قرآن کریم (سوره رعد، آیه 39) به گونهای هم به کار رفته که میتوان آن را به معنای مرتبهای از قرآن که در لوح محفوظ است قلمداد کرد و اغلب مفسران اهلسنت (از معاصران بنیامیه و بنیعباس مانند مقاتل بن سلیمان بلخی (متوفی 150)[9] گرفته تا مفسران امروزی) نیز چون خواستهاند «علی» را به معنای «رفیع و بلندمرتبه» ترجمه کنند همین معنا را مد نظر قرار داده و این آیه را به آیه قبل آن ارتباط دادهاند که ضمیر «ه» اشاره به قرآن باشد و در این صورت معنای آیات چنین میشود:
« به نام خداوند رحمان و رحیم؛ حم، قسم به کتاب مبین، آن را به صورت قرآن عربی درآوردیم تا شاید بیندیشید، و همانا آن [قرآن یا کتاب مبین] در لوح محفوظ نزد ما بلندمرتبه و حکیم است.»
اما اگر علی را اسم علَم بدانیم ترجمه چنین خواهد شد:
« به نام خداوند رحمان و رحیم؛ حم، قسم به کتاب مبین، ما آن را به صورت قرآن عربی درآوردیم تا شاید بیندیشید؛ و همانا آن [قرآن یا کتاب مبین] در لوح محفوظ نزد ما علی است که حکیم است.»
هر دو ترجمه با ظاهر آیه سازگار است و چهبسا در نگاه اول به نظر برسد ترجمه اول سازگارتر باشد؛ اما اگر به سه نکته ذیل توجه کنیم خواهیم دید ترجمه دوم نهتنها دستکمی از ظهور ترجمه اول ندارد، بلکه حاوی ظرایف بیشتر و معنای لطیفتری نیز هست. این سه نکته، یکی در نظر داشتن حدیث متواتر ثقلین است، و دومی توجه به کاربرد کلمه حکیم، و سومی ارتباط این آیه با آیات بعد:
توضیح مطلب این است که: اولا از روایاتی که به نحو متواتر از طرق شیعه[10] و سنی[11] نقل شده است، حدیث ثقلین است که عبارتی که در عموم آنها تکرار شده و محل بحث ماست این جمله پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است که: «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی ... انَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْض». در این روایت شریف، پیامبر (ص) حقیقت قرآن و اهلبیت را جداییناپذیر (لنیفترقا) دانسته است؛ یعنی حقیقتی یگانه در این دو حضور دارد. آنگاه این آیات به همین مضمون که در روایت ثقلین آمده اشاره دارد و میفرماید: «حم، قسم به [حقیقت ماوراییِ] کتاب مبین، ما آن [حقیقت ماورایی] را به صورت قرآن عربی درآوردیم تا شاید بیندیشید؛ و [تجلیِ دیگرِ] آن [حقیقت ماورایی] در لوح محفوظ نزد ما، همان علی است که حکیم است.»
نکته دوم که این مطلب را (که ضمیر «ه» اشاره به حقیقت ماورایی قرآن دارد که با حقیقت وجودی حضرت علی یکی است) تقویت میکند کاربرد کلمه «حکیم» است. وصف حکیم وصفی است که فقط برای موجود زنده باشعور به کار میرود و اگر کسی بخواهد این وصف را در مورد مصنوعاتی که حکیمانه ساخته شدهاند به کار ببرد، از تعبیر «حکیمانه ساخته شده» (مصنوع بالحکمة) استفاده میکند، نه از تعبیر «حکیم». مثلا میگویند این کتاب حکیمانه تدوین شده، یا این رایانه حکیمانه ساخته شده؛ و نمیگویند خود این کتاب یا این رایانه حکیم است؛ و اگر در این موارد کلمه حکیم به کار رود کاربرد مجازی است. (لازم به ذکر است که در استنباط یک متن، همواره حقیقت بر مجاز اولویت دارد.) خداوند قرآن را با وصف «حکیم» معرفی کرده است (سوره یس، آیه 2)؛ و اگر قرار باشد این تعبیر حقیقت باشد و نه مجاز، اشارهاش، نه به این قرآن عربی (مذکور در آیه قبل)، بلکه به آن حقیقت ماورایی قرآن است که حیات و شعور دارد و در روز قیامت، به صورت یک شخص در صحنه حسابرسی حاضر میشود (کافی، ج2، ص596) و از عدهای شفاعت یا سعایت میکند و شفاعت و سعایتش پذیرفته میشود. (فإنه شافعٌ مُشَفَّع و ماحلٌ مُصَدَّق؛ کافی، ج2، ص599) اکنون اگر به روایت ثقلین و اتحاد حقیقت قرآن با حقیقت امیرالمومنین (= قرآن ناطق) توجه شود، در این آیه نیز کلمه حکیم، چون توصیفی برای اشاره به آن حقیقت برتر خواهد شد، (طبق ترجمهای که در بالا ارائه شد) کاربردش حقیقی، و نه مجازی خواهد بود؛ و اگر در تحلیل یک متن، بتوان کاربرد حقیقی برای یک لفظ نشان داد، این تحلیل بر تحلیلی که کاربرد لفظ را مجازی میکند برتری دارد.
سومین نکته توجه به ارتباط آیه با آیات بعد است. علیالقاعده در یک متن واحد، معنایی از یک جمله که نشاندهنده ارتباط آن جمله با جملات بعد باشد، بر معنایی که ارتباط دو جمله را قطع کند اولویت دارد. آیهی بعد از این آیات در مقام مواخذه مخاطبین است و نشان میدهد در میان مخاطبین قرآن گروهی افراطی وجود دارند که مایلند برخی مطالب در قرآن نیاید و خداوند هم میفرماید وجود این عده افراد موجب نخواهد شد که آنچه گفتنش لازم است را نگوییم. اگر تعبیر علی در آیه قبل، به معنای اسم حضرت علی (ع) باشد، کاملا ارتباط بین این دو آیه واضح میشود؛ زیرا میدانیم حضرت علی علیهالسلام دشمنان فراوانی داشتند که مایل بودند نام ایشان از صفحه روزگار حذف شود، چه رسد به صفحات قرآن؛ اما خداوند حفظ قرآن را ضمانت کرده است: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُون» (سوره حجر، آیه9) و در اینجا هم میفرماید وجود این عده باعث نمیشود ما این مطلب را از قرآن حذف کنیم؛ اما اگر علی را به معنای بلندمرتبه بگیریم، دیگر هیچ ارتباطی بین آیه 5 سوره زخرف و آیات قبل باقی نمیماند و لذاست که مفسرانی که چنین تفسیر کردهاند، اینکه این تهدید قرآن ناظر به چه کسانی است را صرفا بر اساس حدسیات خود و بدون ارائه هیچ سند قرآنی یا تاریخی، مشرکان مکه دانستهاند[12]؛ در حالی که مشرکان اصل قرآن را قبول نداشتند، نه اینکه برخی از مطالب آن را قبول داشته باشند و از برخی دیگر ناراحت باشند. این وصف که برخی مطالب قرآن را قبول کنند و از برخی ناراحت باشند، وصفی است که قرآن کریم در مورد منافقان (یعنی کسانی که در جامعه اسلامی و به عنوان مسلمان زندگی میکردند) به کار برده (سوره نساء، آیات145-150) و اینکه این آیه سوره زخرف هم ناظر به این گروه باشد بسیار محتملتر است تا ناظر به مشرکان. اگر ناظر به این گروه است، حتی اگر باز ارتباط با آیه قبل را در نظر نگیریم باز مهمترین مطلبی که عدهای از منافقان (مسلمانانِ ظاهری) از آمدن آن در قرآن ناراضی بودند، بحث نام حضرت علی است و همین است که غالبا کسانی هم که در مقام توجیه نیامدن نام ایشان برمیآیند به همین نارضایتیها اشاره میکنند؛ و این آیه میگوید افراطیگری یک عده، دلیل نیامدن مطلبی در قرآن نمیشود. پس سیاق آیات نیز قرینهای است که دلالت این کلمه بر نام حضرت قویتر از دلالت آن بر معنای «بلندمرتبه» است.
خلاصه کلام اینکه در حالتی که امالکتاب را به معنای لوح محفوظ بگیریم، اگرچه هر دو معنا (علی به عنوان اسم علم و علی به عنوان صفت و به معنای بلندمرتبه) درست است، اما با توجه به شواهد و قرائن پیرامونی دلالتش بر علی به عنوان اسم خاص قویتر میباشد.
ج) حمل آیه بر نام امیرالمومنین در سخنان ائمه و اصحاب و مفسران
اکنون برای اینکه متهم به تفسیر به رأی نشوم اشاره میکنم این مطلب که اینجا مراد از «علی» اسم امیرالمومنین علیهالسلام است، در کلمات معصومین (ع) و اصحاب ایشان و علمای بعدی آمده است:
(ادامه دارد در چند سطر پایین تر در همین وبلاگ)
[1] . استعمال خبر بعد خبر در قرآن کریم بسیار شایع است. نمونه آن تعابیری مانند «ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین» ویا تعابیر پرکاربردی همانند «ان الله غفور رحیم»، «انه هو التواب الرحیم» و... است.
[2] . اگر «لام ابتدا» روی خبر بیاید و اسمِ إن، بیش از یک خبر داشته باشد، آنگاه باید خبری که دارای «لام ابتدا» است، بر سایر خبرها مقدم شود و عموم کسانی که این آیه را اعراب کردهاند به دلیل فوق جار و مجرور (فی امالکتاب) را متعلق به «علی» معرفی کردهاند ( مثلا ر.ک: إعراب القرآن، زجاج (قرن4)، ج2، ص770؛ التبیان فی إعراب القرآن، عکبری (قرن7)ص341 (ریاض: بیت الافکار الدولیه)؛ إعراب القرآن و بیانه، ج9، ص60؛ اعراب القرآن الکریم، ج3، ص194). تنها یکی از معاصران در إعرابِ این آیه، ابتدا جار و مجرور مذکور را متعلق به کلمه محذوف (مثلا: مثبتٌ) و خبر اول در نظر گرفته و لذا علی را خبر دوم و حکیم را خبر سوم گرفته؛ اما بلافاصله خودش اذعان کرده که بر این اعراب این اشکال وارد است که علی (که حرف لام روی آن وارد شده) خبر دوم قرار گرفته، و این به لحاظ نحوی غلط است و لذا در ادامه مثل بقیه علمای نحو، جار و مجرور را متعلق به علی دانسته و علی را خبر اول معرفی کرده است.: «وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ ... فی أم الکتاب متعلقان بمحذوف خبرها و التقدیر مثبت و ... و اللام المزحلقة و علیّ خبر ثان و حکیم خبر ثالث، و اعترض بعضهم على هذا الإعراب لأن فیه تقدیم الخبر غیر المقرون باللام على المقرون بها قال أبوالبقاء: فی أم الکتاب یتعلق بعلی و اللام لا تمنع من ذلک و لدینا بدل من الجار و المجرور و یجوز أن یکون حالا من الکتاب أو من أم و لایجوز أن یکون واحد من الظرفین خبرا لأن الخبر قد لزم أن یکون علیّ من أجل اللام و لکن یجوز أن یکون کل واحد منهما صفة للخبر فصارت حالا بتقدمها.» إعراب القرآن و بیانه، محییالدین درویش، ج9، ص60.
[3] . این نکته که اگر «ه» را ضمیر شأن بگیریم و آنگاه میتوانیم علی را اسم حضرت علی بدانیم نکتهای است که مورد توجه برخی از معاصران (صادقی تهرانی) قرار گرفته است. الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج26، ص276.
[4] . طبق قواعد نحوی آمدن لام ابتدا هم بر خبرِ «إن» جایز است، و هم بر اسمِ «إن» به شرطی که خبرش مقدم شده باشد (البهجة المرضیه فی شرح الألفیة للسیوطی، ج1، ص236-239 (قم: دارالهجرة،1419)؛ و نیز شرح ابن عقیل، ج1، ص362-373) و لذا تحلیلهای نحوی فوق همگی صحیح میباشند.
[5] . الکافی (ط - الإسلامیة) ج3،ص 457؛ تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج3،ص 299.
[6] . جامع الترمذی، ج2، ص739 (بیروت: دار احیاء التراث العربی، بتا)؛ سنن ابیداود، ج1، ص249، (سوریه: دارالفکر،بیتا)؛ سنن الدارمی، ج4ریا، ص2123؛ بیروت: دارالکتاب العربی، بیتا)؛ مسند احمد بن حنبل، ح 9576و 9498، (بیروت: دار احیاء التراث العربی، بیتا)
[7] . تذکر این نکته مفید است که قرآن در موارد متعددی در مورد انجام کاری، از تعبیر جمع (مانند «الذین») استفاده کرده که همه مفسران قبول دارند که فقط یک نفر آن کار را انجام داده است، (مانند آیه 8 سوره منافقون و آیه 55 سوره مائده، که چرایی این گونه تعبیر بحث مفصلی دارد.) لذا ممکن است در اینجا یک نفر مراد باشد همان طور که ممکن است چندین نفر مورد نظر باشند.
[8] . اینکه مرجع ضمیر «ه» در «انه» در جملات قبلی این سوره نیامده باشد، مشکلی ایجاد نمیکند و چنین مطلبی در قرآن بارها واقع شده است که در ادبیات عرب، به آن صنعت التفات میگویند. از نمونههای آن میتوان به مرجع ضمیر «کم» در آیه إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ (سوره احزاب، آیه 33) و نیز مرجع ضمیر «هی» مستتر در فعل توارت، در آیه حَتَّى تَوارَتْ بِالْحِجابِ (سوره ص، آیه 32) اشاره کرد. تفصیل بحث در تأویل الآیات الظاهرة، ص537.
[9] . تفسیر مقاتل، بیروت: دارالکتب العلمیه، 2003: ج3، ص185: «(وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ) یقول لأهل مکة: إن کذبتم بهذا القرآن، فإن نسخته فی أصل الکتاب، یعنی اللوح المحفوظ، (لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ) یقول: عندنا مرفوع، (حَکِیمٌ) یعنی محکم من الباطل.»
[10] . کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج2، ص647 (قم: الهادی، 1405)؛ تفسیر القمی، ج1، ص173؛ بصائرالدرجات، ج1، ص413؛ تفسیر العیاشی، ج1، ص4؛ المسترشد فی إمامة علیّ بن أبی طالب علیه السلام، ص559؛ و صدها منبع دیگر.
[11] . صحیح مسلم، ج15، ص180 (بیروت: دار احیاء التراث العربی، بیتا) ؛ جامع الترمذی، ج2،ص963 (بیروت: دار احیاء التراث العربی، بیتا)؛ سنن الدارمی،ج4، ص2091 (بیروت: دار الکتاب العربی، بیتا)؛ مسند احمد بن حنبل، ح18841، (بیروت: دار احیاء التراث العربی، بیتا)؛ المسترک علی الصحیحین حاکم نیسابوری، ج3، ص109 و 110 و 145 (بیروت: دار الکتب العلمیه، بیتا)؛ السنن الکبری للنسائی، ج7، ص320 (بیروت: دار الکتب العلمیه، بیتا)؛ مسند ابن ابی شیبه، ص134 (ح514) (ریاض: دارالوطن، بیتا)؛ البحر الزخار بمسند البزار، ج10، ص231 (المدینه المنوره: مکتبه العلوم و الحکم، 2003)؛ مسند عبد بن حمید، ج1، ص114 (القاهره: مکتبة السنة، بیتا)؛ المعجم الکبیر للطبرانی، ج5، ص166 (الموصل: مکتبة العلوم و الحکم، بیتا) و دهها منبع دیگر.
[12] . مثلا ابن جریر طبری (متوفی 310) در کتاب جامع البیان عن تأویل آی القرآن (ج20، ص548-550؛ قاهره: هجر، 1422) اقوال افراد زیادی از صحابه و تابعین (همانند قتاده، مجاهد، ابوصالح، ابن عباس، سُدَی) را درباره اینکه منظور مشرکین است میآورد؛ اما هیچ یک از اینها این مطلب را از قول پیامبر اکرم (ص) نقل نمیکنند و کاملا معلوم است که در مقام بیان تحلیل شخصی خود از آیه هستند. حتی شخص معروفی مثل بخاری در کتابی که ادعایش این است که فقط احادیث صحیح نبوی را در آن جمعآوری کرده، وقتی به این آیه میرسد، مطلب را از قول قتاده و بدون اینکه به پیامبر نسبت داده شود، نقل کرده است. صحیح بخاری، ج2، ص1000 (بیروت: دار ابن کثیر، بیتا).